تقدیم به عشق خودم ساغر
از تو مهربان تر كيست

از تو مهربان تر كيست كه درد هايم را با او در ميان بگذارم .
و زخمهای دلم را پيش رويش بشمارم ؟
از تو آئيينه تر كيست كه هزار توی روحم را به من نشان دهد ،
بی آن كه سرزنشم كند ؟
در روزهای كه ابرها بی وقفه بالای سرم راه مي روند ،
جز تو چه كسی زير درخت بيد می ايستد
و در باد برايم ترانه مي خواند ؟
در شبهای كه ماه و ستارگان و آتشكده ها و فانوس ها
هر يك به سویی می گريزند ،
جز تو چه كسی شمعی در دلم روشن مي كند ؟
خوبا ، مرا به خاطر همه نامه هايی كه برای تو ننوشته ام ، ببخش !
مرا به خاطر همه آوازهاي كه براي تو نخوانده ام ، ببخش !
مرا به خاطر همه لبخند هايی كه زندانی كرده ام
و از تو دريغ داشته ام ، ببخش !
من می توانستم در يك بعد از ظهر زيبا شاخه ای گل به تو بدهم ،
اما پاييز اجازه نداد
من می توانستم كوزه هايت را پر از موج كنم ،
اما طوفان از راه رسيد و موجها را با خود برد
من می توانستم در يك صبح تازه و معطر سرم را روی شانه هايت بگذارم
اما این روزگار بی وفا نگذاشت