فلانی

می دانی...؟

  می گویند رسم زندگی چنین است!!!!!!!

 می آیند....... می مانند....... عادتت می دهند.......

  و می روند.......

   و تو تنها می مانی.......

 راستی نگفتی؟

  رسم تو نیز چنین است؟

  مثل همه ی فلانی ها هستی؟؟؟

فــــــــقـــــــــط بــــــــــه خـــــــــــــاطر تــــــــــــــــو

كاش...

www.parsa.iar.ir با جدیدترینها در خدمت شما

کاش در ظلمت شب


در همان لحظه که مهتاب به خود ميپيچد


و همانجا که سکوت


شکل حادثه از درد به خود ميگيرد


کاش يک لحظه فقط چهره ي تار اتاق


روشن از نور وجود تو شود


و تو انباشته از بودنها


در کنارم باشي


و دلم با تو در آن تنهايي


يک دم از شوق نگيرد آرام

کاش

پارسا با بهترینها با شما دوستان

آنقدر در این کوچه نشستم دیگه نمی تونم

به نشستن ادامه بدهم باید در کوچه های دیگر

بـــرای بدســـت آوردنــــــت ادامه بـــــدهم

ای همه وجـودم برگـرد، دیــگه تا کـی برای

یافـتـنت در ایـــــن کوچـــه ُ آن کوچـه بگردم

برای با تو بودن حاضــرم تمـــــام خوشیهای

زندگی ام را از دست بدم فــقــط یــکبار برای

آخــرین بار برگرد تا تـُرا در آغوش بگیرم و با

تمام وجودم دوستت دارم را بر زبانم جاری کنم

غـــــــــــروب

 

لحظه طلوع عشق خورشید لحظه طلوع عشق ومحبتت در قلبم است!!!!

لحظه غروب که می رسد لحظه ای است که دلم می میخواهد در کنارت

 باشم!!!

و آنگاه که خورشید آرام آرام می رود و آسمان تاریک می شود

 به عشق تو به انتظار مینیشنم

تا ستاره ها بیایند و به یادت به آسمان پر ستاره نگاه

کنم!!

و این است زندگی من!!

مرگ

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم

که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد

به دست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی

دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند در من

سکوت مرگبارم را

تنهایی ... . شکستن ... .  

 

سرم با دیگران گرم است ، دلم با تو. دلم را استوار کرده ام، که دل

نبندم. نه به چشمهای بیگانه ای. نه به حرفهای بیگانه ای. می خواهم آزاد باشم.

از قید تملک خود و دیگران. تا بود، برای خود می خواستم. تا رفت،برای خود

می خواستم . و حالا نشسته ام دراین اندیشه، که آیا راست اندیشیده ام

یا کجراهه پیموده ام. راه کج نبود . نگاهم، به پیش پای بود. دوردست ها از من

دریغ شدند ، من از تو . و تو، در دوردستها بودی.

بیش ازاین دید ندارم. کور شده ام. کر شده ام. نه ،خودخواه شده ام.

همه را برای خود . تو را برای خود، می خواستم و می خواهم و خودخواهی

از کوری هم بد تراست.

گیجی ام را روی دیوار تنهایی ام نقش می کنم. بومهای رنگ شده را می شکنم

شکستن ، عصیان است. باید عصیان کنم. کسی که ازعصیان بهراسد، سزاوار

مرگ است. می خواهم زنده بمانم. می خواهم عصیان کنم.

منتظر باش . برمی گردم. با دستهایی پر از تو . دلی خالی از خود. با سیبی سرخ.

منتظر باش. بر می گردم. با تابلویی نقش شده از من ، در کنار تو.

بومت را بشکن . مرا نقش کن. من ، تنهایی هستم !!

در فراق تو

وبلاگ من با جدیدترینها در خدمت شما دوستان www.parsa.iar.ir

نشستم در فراقت گریه کردم تمام شب به یادت گریه کردم

میان کوچه های سرد و خلوت

به یاد ت بی نهایت گریه کردم

تمام روز در فکر تو بودم برایت بی نهایت گریه کردم

در آن خاموشی سرد و مه آلود

به آهنگ صـــدایت گریه کردم

تو ای ابر بهاری شاهدی که چگونه پا به پایت گریه کردم

مبار ای آســـــــمان امروز دیگر

که من دیشب به جایت گریه کردم

" روزهاي باراني "

 

" روزهاي باراني "

در يك روز باراني با تو آشنا شدم

رفتيم ، گفتيم ، خنديديم ، چه قدر خوش بوديم ، تر شديم !

و هنوز باران مي باريد كه از هم جدا شديم

تو به سويي رفتي و من به  سوی ديگر، تر شديم !

و حالا وقتي باران مي بارد نمي دانم بخندم يا گريه كنم

خاطره باران

«قطره قطره

 

پارسا در خدمت همه شما دوستان با جدیدترینها

دستمال كاغذي به اشگ گفت:

«قطره قطره ات طلاست

يك كم از طلاي خود حراج مي كني؟

عاشقم

با من ازدواج مي كني؟»

اشك گفت:

«ازدواج اشك و دستمال كاغذي!

تو چه قدر ساده اي

خوش خيال كاغذي!

توي ازدواج ما

تو مچاله مي شوي

چرك مي شوي و تكه اي زباله مي شوي

پس برو و بي خيال باش

عاشقي كجاست

تو فقط دستمال باش»

دستمال كاغذي دلش شكست

گوشه اي كنار جعبع اش نشست

گريه كرد و گريه كرد و گريه كرد

از تن سفيد و نازكش دويد

خون درد

آخرش

دستمال كاغذي مچاله شد

مثل تكه اي زباله شد

او ولي شبيه ديگران نشد

چرك و زشت،مثل اين و آن نشد

رفت اگر چه توي سطل آشغال

پاك بود و عاشق و زلال

او با تمام دستمال هاي كاغذي فرق داشت

چون كه در دلش

خودش

دانه هاي اشك كاشت

پـــــــــــــــارســــــــــــا با جدیدترینها در خدمت شما دوستان

*********************

شگفتا

شگفتا از این طـــرح جادویی ژرف

 

که بر لوح دل نقش بست و جلا یافت                   


                 قــــلم را چو گریاند نقاش هستــی


در افـــاق اعجاز طرحی چنین بافت                   


                 در این طرح ،تصویر یک سینه را کَند


در این سیـنه قلــبی از آیینه اویخت             


                 بلور نگــــــاهی درخشــید ناگــاه


در اعمــاق ایینه طیفی زغــم ریخت                


                   زهُـــرم غــم ایینه پولک نشان شد

كاشكي...  

۴۰ کار مفید که در کمتر از ۱۰ دقیقه می‌توانید انجام دهید(روان شناسي)

۴۰ کار مفید که در کمتر از ۱۰ دقیقه می‌توانید

انجام دهید(روان شناسي)

پارسا با جدیدترینها در خدمت شما دوستان

اساس تحقیقاتی که در دانشگاه میشیگان صورت گرفته یک زندگی سالم به چهار امر مهم بستگی دارد:

۱- عدم استعمال دخانیات. ________ ۲- پایین نگه داشتن وزن.

۳- تغذیه‌ی مناسب. _____________ ۴- ورزش.

جالب است بدانید از بین ۱۵۳۰۰۰ نفر مورد بررسی قرار گرفته شده فقط ۳٪ همه‌ی چهار مورد بالا را رعایت می‌کردند.

برای خواندن این مطلب به ادامه مطلب بروید

ادامه نوشته

چو شمع

 

 در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

 شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

 

 روز و شب خوابم نمی آید به چشم غم پرست

 بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

 در میان آب و آتش همچنان سر گرم توست

 این دل زار و نزار اشک بارانم چو شمع

 

 در شب هجران مرا پروانه ی وصلی فرست

 ور نه از دردت بسوزانم جهانی را چو شمع

 سر فرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین

تا منور گردد ایوانم ز دیدارت چو شمع

.:: پازل نارنجی Orange Puzzle 2.1 ::.

همیشه حل نمودن پازل ها یکی از سرگرمی های خاطره انگیز بوده و اغلب ما تجربه این بازی زیبا را داشته ایم، اما در دنیای واقعی با حل یک پازل دیگر نمی توان از آن استفاده نمود یا به عبارتی به سراغ آن رفت. نرم افزار Orange Puzzle، برنامه ای می باشد که این امکان را برای شما فراهم آورده و می تواند ابزار مناسبی برای زمان بیکاری شما باشد تا کمی شما رو سرگرم کند. طرز کار با این برنامه بسیار ساده و راحت بوده و دارای محیط بسیار مناسبی می باشد. این برنامه برای تمامی سنین مناسب بوده و توصیه می شود.

وبلا گ من در خدمت شما دوستان  پارسا

برای دانلود به ادامه مطلب بروید

ادامه نوشته

.:: هیجان و سرعت در بازی اتومبیل رانی Final Drive Nitro  ::.

Final Drive Nitro یكی از بازی های جذاب اتومبیل رانی میباشد كه دارای حجم بسیار كم و گرافیك فوق العاده بالا میباشد. این بازی مسابقه اتومبیل رانی، ماشین سواری با سرعت بالا احتیاجی به یك سیستم قدرتمند ندارد و در بیشتر سیستمها قابل اجرا میباشد. كسانی كه به بازی های Need for Speed علاقه زیادی دارند كه یكی از بازی های رانندگی با سرعتهای سرسام آورد میباشد. حتما از این بازی استقبال خواهند كرد. در نسخه جدید این بازی زیبا و محبوب تغییرات بسیاری دیده میشود. گرافیك بازی به طرز چشم گیری خوب شده است. موسیقی متن بازی و همچنین صداهای بازی بسیار عالی طراحی شده اند. این بازی با حجم كم و گرافیك بالا یكی از محصولات شركت WildGames میباشد كه توانسته محبوبیت زیادی در میان كاربران پیدا كند و هنوز هم در بین كاربران كه از سیستم قدرتمندی برخودار نیستند محبوب و دوست داشتی میباشد. شما با استفاده از نیتروژن میتوانید به صورت سرسام آور به رانندگی در جاده های پر پیچ و خم بپردازید و ماشین شما در سر موانع با پرش زیاد به پرواز در می آید. كه در این صورت كنترل ماشین شما سخت شده و شما با دقت زیاد باید آن را كنترل كنید. شما باید رقبای خود را با سرعت زیاد پشت سر گذاشته كه بتوانید برنده این اتومبیل رانی شوید.

وبلاگ من هر روز با جدیدترینها

برای دانلود این بازی زیبا به ادامه مطلب بروید

ادامه نوشته

تداوم یك زندگی

تداوم یك زندگی

این یک داستان واقعی است

وبلاگ من در خدمت شما دوستان

اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستشو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم، انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود، باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم، از من پرسید چرا؟! اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی.

برای خواندن این حکایت زیبا به ادامه مطلب بروید
ادامه نوشته

وفــــــــــــــا

باجدیدترینها در خدمت شما

نه از آشنایان وفا دیدهام

نه در باده نوشان صفا دیده ام

                                                      

                                          ز نا مرد میها نرنجید دلم

                                        که از چشم خود هم خطا دیده ام

                                             

                                                                                            به خاکستر دل نگیرد شراب

                                                                                             من از برق چشمی بلا دیده ام

                                                       

                                                                                                                      وفای تو را نازم ای اشک غم

                                                                                                                       که در دیده عمر تو را دیده ام

                                                                             

..::جاده های دلتنگی ::..

با بهترینها در خدمت شما

داشتم می رفتم که با همه چیز خداحافظی کنم.

داشتم می رفتم تا از این دنیا،با تمام نیرنگ ها،بدی ها و پستی هایش فرار کنم.

گمان نمی کردم چشمی در جستجوی من باشد.

در راهی بودم که از انتهایش خبر نداشتم و هر چه بیشتر پیش می رفتم،بیشتر رنج می بردم.

از همه چیز دل بریده بودم.در انتظار مردن لحظه ها را سپری می کردم.

دیگر حتی برگ درختان هم مرا ناراحت نمی کرد.

دلم از سنگ شده بود،وجودم سرد سرد.

تنها برای خاک زنده بودم.من در نظر درختان،گلها و زلالی چشمه ها مرده بودم.

من با زندگی لج کرده بودم و زندگی هم به عکس العمل های من می خندید.

حاضر نبودم که ببینم در زندگی شکست خورده ام.

تمام حرفها و اشکهایم را پشت غرورم پنهان کرده بودم.

نمی خواستم که کسی برایم گریه کند.من تصور می کردم راهی برای بازگشت وجود ندارد.

از سراسر وجودم غرور می جوشید،که از بازگشتنم خودداری می کرد.

تا اینکه سحر ،بوی گلهای کنار جاده نظرم را جلب کرد.

از زمانی که پا در این راه گذاشته ام این اولین چیزی بود که نظرم را جلب می کرد.

باد موسیقی زندگی را می نواخت و من با گلها می رقصیدم.

دیگر واژه زندگی برایم زیبا بود.زنده بودم تا زندگی کنم.

افسوس که یک برگ پائیزی همه چیز را دوباره از من گرفت و باز در این دنیا تنهای تنها شدم.

دلم می خواست فریاد بکشم و انتقام بگیرم.

اما بر لبهای من ترانه سکوت جاری بود.از پشت پرچین سکوت به زندگی نگاه می کردم.

دلم می خواست برگردم، ولی داغ گلهای کنار جاده در دلم تازه می شد.

مجبور شدم در این راه بی پایان جلوتر روم ...

داستان عشقی غم انگیز

داستان عشقی غم انگیز

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

برای خواندن ادامه این داستان زیبا به ادامه مطلب بروید

ادامه نوشته

شيريني با طرح قزوينی =))

شيرينی با طرح قزوينی =))

برای دیدن این شیرینهای زیبا که پیشنهاد

 میکنم حتما ببینید به ادامه مطلب بروید

ادامه نوشته