بعد از ۲ سال بالاخره اون روزی که منتظرش بودم فرا رسید

روزی که تو خواب هم نمیشد دید

روزی که هر ثانیه اش برام خاطره ساز شد

روزی که ترس از پایان یافتنش داشتم

روزی که دوست نداشتم تمامی داشته باشد

آخ که چه لحظه هایی رو با هم سپری کردیم

سوار بر ماشینی که قرار بود مرا به کسی که آرزوی دیدارش در دلم شعله میکشید برساند

ره سپار شهری که الان هر گوشش یه خاطره شیرین برایم ساخت

خاطراتی که هر لحظه چشمانم را میبندم تا مرورشان کنم

و لذت دوباره با هم بودن را به خود بچشانم

حالا که از آن شهر ساعتها دور هستم

حالا که میخوام اون لحظه های شیرین را مرور کنم

حس عحیبی به من دست میدهد

حسی که سنگینی خاصی به روح و جانم  وارد میکند

خدایا نذار که از کسی که دوستش دارم دور باشم

خدایا مرا به عشقم برسان

همان کسی که دوستش دارم و از وجودش آرامش دارم

آمین یا رب العالمین